این نیز بگذرد...
نوشته شده توسط : Mis.E.F

 

زان مي عشق كزو پخته شود هرخامي
گرچه ماه رمضان است بياور جامي
روزها رفت كه دست من مسكين نگرفت
زلف شمشادقدي ساعدسيم اندامي
 
 
چند روزه دلم گرفته ، خيلي بيشتر از هميشه ، يه جورائي احساس مي كنم افسرده شدم و اين از همه بيشتر واسه بقيه عجيبه چون من هميشه برخلاف باطنم خيلي شادم!
اينطوري بودن يه كم بده آخه وقتي واقعا حوصله نداري همه فكر ميكنن داري خودتو ميگيري وبدتر ازهمه اينكه نميتوني واقعيتو بهشون بگي
خواستم بنويسم چون احساس ميكنم باهام بازي شده دلم گرفته و افسرده شدم ولي موضوع يه چيز ديگست!
دلم گرفته چون مي ترسم!
از اينكه چطوري بايد كنار بيام چطوري بايد فراموش كنم ...؟
ولي تنهايي خيلي چيزارو به آدم ميفهمونه اينكه واقعا هيچي ارزششو نداره هيچي هيچي هيچي!
اين احساس ترس واسه اينه كه فكر ميكنم يه بخش بزرگ از زندگيمو از دست دادم ولي واقعا اينطور نيست اين ما آدماييم كه تو تصوراتمون انقدر تو يه چيزايي فرو ميريم كه يه موقع هايي هيچ راهي واسه بيرون كشيدنمون نميمونه و آخرش ميشه همين ترس همين احساس پوچي...
اما چيزي رو كه واقعا بايد تو ذهن و روياهامون بزرگش كنيم و بهش پر و بال بديم آرامشه ، يه آرامش ناب...
كاش ميشد...
واسم دعا كنيد من دنبال آرامش از دست رفتمم انقدر ازم فاصله گرفته يا شايد من ازش فاصله گرفتم كه پيدا كردنش واسم يه آرزو شده...
 




:: بازدید از این مطلب : 1094
|
امتیاز مطلب : 105
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : 27 تير 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: